سلام به خودم و انانانی که بودند و اکنون نیستند
در این ساعات پایانی سال 1402 حیرانم از نبودن ها و نشدنی ها از غر زدن بیزار بودم اما گرفتار شد می گویند از انچه که بدت می اید دچارخواهی شد شاید باورش سخت باشد ناخواسته در این گرداب افتاده ام
خدا تو تنها هستی و معنای تنهایی درک میکند
باز مشکلی دیگر بار امانت این زندگی کی از دوشم برداشته میشود به ظاهرا کلیه ها هم دارند از این تن رنچور به فریاد می آیند و میخواهند بگریزند از این تن رنجور چنکم چقدر توان دارم
خسته ام خسته از این همه درد و بی کسی اخر مگر تو خدا نیستی پس چرا این همه تنهایی قسمت من کرد
مغز و دست هایم دیگر یاری ام نمی کنند برای خوب نوشتن و خوب گفتم
زندگی سرنوشتی که به دست من نوشته نشد بلکه نوشتند انرا بدون سوالی
خداحافظ سال 1402 بدون برادرها و مادر .............................
تنها...برچسب : نویسنده : hora2o بازدید : 14