دل بیقرار

ساخت وبلاگ
دلم بی قرار بود
و همرنگ شب سیاه و سرد
تا تو همان فرشتهٔ بی بال و پر
آمدیُ ماه شبهای تاریک من شدی
آغوشت را با دوستت دارم های بی منت، پُر کردی
حال هر شب از دشت پر زه لاله ات
که با بوی بهار نارنج مخلوط شده است
و بین دو لبان توست
غنچه ای را می چینم
با بویش مست می شوم
گاهی هم که آشوب هستم
با شیرینی اش چای قند پهلویم را می نوشم
و گوشهٔ کوچهٔ آغوشت آرام می گیرم
آرام در گوشت میگویم عشقم
تو هم می گوی جانم
این کلمه معجزه می کند
به رویا میروم، کاش می شد ماندهٔ عمرم را در آغوشت اسیر بمانم
چون تو تنها پناهگاه امن من هستی
می خواهم زیر آوار مهربانیت
کنار چشمهایت برایت جان بدم
مرا ببخش که ارتش دست و پا شکستهٔ کلماتم
نمی توانند حق آغوش بهشتی ات را با شعرهایم ادا کنند تنها...
ما را در سایت تنها دنبال می کنید

برچسب : بیقرار, نویسنده : hora2o بازدید : 148 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 20:56